من يكي از خوانندگان مجموعه كتاب هاي هري پاتر و بينندگان فيلم هاي هري پاتر هستم. مداحي از يک بعثي بي حيا مدتي پيش كه تازه كتابهاي هري پاتر را بـه پايان رساندم، مداحي از يک بعثي بي حيا بـه نكاتي برخوردم، كه تقديم خوانندگان جست و جوگر مي كنم .شايسته هست پيش از هر چيز بـه خلاصه ي داستان توجه فرماييد:
هزاران سال بعد از آن چهار جادوگر، پسري بـه نام « تام مارلو ريدل » كه داراي استعداد جادوگري هست همراه ديگر محصلين وارد هاگوارتز مي شود و سال اول تحصيل خود را آغاز مي كند. مداحي از يک بعثي بي حيا سالها مي گذرد و آن پسر كوچك كه اينك نوجواني شده، متوجه مي شود كه مادرش جادوگر و پدرش غير جادوگر بوده و در عين حال از خون مادري اش بـه سالازار اسليترين مي رسد. او درون مدت تحصيلش درون هاگوارتز دوستاني را درون كنار خود جمع مي كند. ‹ تام › براي خلاص شدن از نام پدرش كه يك غير جادوگر بوده، اسم خود را به « لُرد ولدمورت » تغيير مي دهد. او يك بار موفق بـه باز كردن تالار اسرار مي شود كه درون پي آن ي به وسيله ي هيولاي آزاد شده از تالار، كشته مي شود. تام ريدل از آنجايي كه زير نظر يكي از اساتيد خود بـه نام دامبلدور بوده موفق بـه باز كردن تالار براي بار دوم نمي شود و بعد از مدتي تصميم بـه ترك مدرسه مي گيرد . سال ها بعد ولدمورت بـه همراه يارانش كه بـه مرگخواران معروف اند با نيروي سياه خود بـه جامعه جادوگري حمله مي كنند و با اين كه با مقاومت هايي روبرو مي شوند ولي باز بـه كشتار ادامـه مي دهند. پيش گويي رخ مي دهد كه درون آن گفته شده هست كه كودكي بـه دنيا خواهد آمد، كه ولدمورت را نابود مي كند، ولدمورت درون صدد كشتن آن كودك بر مي آيد و زماني كه كودك يك سال دارد، ولدمورت او را پيدا مي كند. ولدمورت پدر و سپس مادر كودك را بـه قتل مي رساند. و زماني كه مي خواهد كودك را با طلسم مرگ بـه قتل برساند، طلسم بـه خودش بر مي گردد و او نابود مي شود. جهان جادوگري دوباره روي آرامش را مي بيند.
پسرك يك ساله كه هري پاتر نام دارد، توسط جادوگران نماينده خير بـه اش سپرده مي شود. هري پاتر بزرگ مي شود و در سن يازده سالگي بـه مدرسه جادوگري مي رود و در مدت تحصيل دوستان و دشمناني پيدا مي كند. هري پاتر درون مدت تحصيل بارها مانع از قدرتمند شدن دوباره ي ولدمورت مي شود (كتابهاي يك و دو). ولي بالاخره ولدمورت بعد از سيزده سال درون برابر چشمان هري پاتر، قدرتمند مي شود (كتاب چهار). با اين كه هري، بارها بـه جامعه جادوگري مي گويد كه ولدمورت بازگشته، ولي هيچ كس جز معدودي از جادوگران از جمله دامبلدور كه مدير مدرسه ي جادوگري هست و همچنين حامي هري مي باشد اين موضوع را قبول نمي كند. نبرد كوتاهي ميان دامبلدور و ولدمورت رخ مي دهد (در وزارتخانـه) و از آنجايي كه وزير براي چند ثانيه ولدمورت را مي بيند، بازگشت ولدمورت را تاييد مي كند (كتاب پنج). وزير جادوگري عوض مي شود، بعد از مدتي نبردي درون هاگوارتز (مدرسه جادوگري) رخ ميدهد كه طي آن دامبلدور (حامي هري) كشته مي شود (كتاب شش). هري و دوستانش درون جهت وظيفه اي كه دامبلدور بـه آنان واگذار كرده ديگر بـه مدرسه نمي روند، و از سوي ديگر ولدمورت وزارتخانـه ي جادوگري را تحت كنترل مي گيرد، و آموزش را كنترل مي كند و در برخورد با خون ناخالص جادوگري بسيار اهتمام مي ورزد بالاخره هري براي مبارزه بـه مدرسه باز مي گردد، معلمين طرفدار هري، مدرسه را از وجود طرفداران ولدمورت خالي و هاگوارتز را جبهه ي مقاومت مي كنند ؛ مرگخواران بـه مدرسه حمله مي كنند و جنگ در مي گيرد بالاخره هري و ولدمورت درون مقابل هم قرار مي گيرند و ولدمورت بـه دست او كشته مي شود (كتاب هفت).
اين خلاصه اي بود از داستان هري پاتر كه با درج شماره كتاب آن را عرضه نموديم.
داستان هري پاتر كه از چند كتاب تشكيل شده، فراتر از يك داستان معمولي براي نوجوانان و جوانان است! اين داستان كه درون آن بـه شدت از قوه ي خيال استفاده شده و در عين حال همچون اسطوره ها يك سير منطقي را دنبال مي كند داراي محتوايي مخفي و دور از خيال است، محتوايِ پنـهانِ اين داستان داراي مضامين تاريخي و واقعي مي باشد.
به عبارت ديگر داستان هري پاتر، داستاني هست خيالي درباره سحر و جادو، جامعه ي جادوگري، رويارويي خير و شر، محبت و كينـه، عشق و سرخوردگي؛ ولي اين داستان بـه ظاهر خيالي داراي چندين لايه ي معنايي هست كه سطحي ترين لايهي آن، كه براي همـه قابل درك است، همان مضاميني بود كه ذكر كرديم . و بايد دانست كه لايه هاي پنـهان داستان بـه طور ناخودآگاه درون ذهن خواننده نقش مي بندد و در جاي خود نمود مي كند.
در اينجا بـه شرح اين لايه هاي پنـهان پرداخته ايم که تا خوانندگانِ محترمِ مجموعه كتابهاي هري پاتر، بدانند كه چه هدفي با نوشتن اين داستان طولاني و درعين حال مجذوب كننده، دنبال شده.
لايه اول: لايه ي تاريخ
به نظر من خانم رولينگ، زيركانـه، چند رخ داد تاريخي را درون لايه اي نامرئي و نسبتا طولاني درون اين داستان قرار داده است. حوادثي كه درون تاريخ معاصر اروپا رخ داده هست .
1. با اقدام آلمان درون سال 1914، جنگ جهاني اول شروع شد كه كُشتار زيادي درون پي داشت.
ولدمورت بـه جامعه ي جادوگري حمله كرد. درون اين جنگ هم از طرف خوبي و خير و هم از طرف بدي و شر كشته هاي زيادي درون جهان باقي مي ماند.
2. آمريكا بـه نفع متفقين وارد جنگ شد كه درون نتيجه حدود يك سال بعد آلمان شكست خورد و اثري از شكوه آلمان باقي نماند .
طبق پيشگويي كه درون داستان ذكر شده: «پسري بـه دنيا مي آيد كه باعث نابودي ولدمورت مي شود»، ولدمورت درون صدد يافتن آن كودك بر مي آيد و زماني كه آن پسر يك ساله را پيدا مي كند (يك سال از ورود آمريكا بـه جنگ مي گذرد) با طلسم مرگ بـه او حمله مي كند ولي طلسم بـه خود ولدمورت بر مي گردد (هر اقدام آلمان برعليه آمريكا، بر ضد خودش تمام مي شود) و ولدمورت نابود مي شود، برخي مي گويند كه او مرده ولي برخي ديگر مي گويند كه فقط ضعيف و ناتوان شده است.
3.آلمان بعد از جنگ اول جهاني درون صدد رشد و تجديد قوا برآمد ولي فشار هاي پيمان ورساي وكشور هاي اروپايي مانع از آن مي شود.
ولدمورت سعي مي كند كه دوباره قدرتمند شود ولي با مقابله ي هري پاتر (با پشتوانـه ي دامبلدور = مدير مدرسه جادوگري هاگوارتز) روبرو مي شود، كه اين مطلب درون دو كتاب يك و دو كاملا مشـهود هست ؛ هري پاتر و دامبلدور درون اينجا نماد متفقين هستند .
4. آدولف هيتلر درون راس حزب نازي درون تلاش بود كه درون انتخابات مجلس آلمان، حزب نازي كرسي هاي بيشتري بدست آورد و همچنين قصد داشت، بـه مقام صدارت اعظمي آلمان برسد و اين اقدامات هيتلر درون راه كسب قدرت بعد از سيزده سال بعد از شكست آلمان درون جنگ جهاني اول (1918) شدت يافت و بالاخره حزب نازي درون انتخابات مجلس موفق مي شود و هيتلر بـه صدارت اعظمي آلمان رسيد (1933). انگلستان و در راس آن چمبرلن نخست وزير انگلستان بـه اين ماجرا اهميت نداد و توجهي بـه اين جنب و جوش هيتلر نكرد ولي افرادي درون انگلستان و آمريكا بودند كه از اين تحركات سياسي آلمان نگران بودند و يكي از آن سياستمداران انگليسي، چرچيل بود.
ولدمورت درون برابر چشمان هري پاتر، بعد از سيزده سال ضعف و دوري از جهان جادوگري، دوباره قدرتمند مي شود.(ولدمورت بعد از13 سال قدرتمند مي شود = آلمان درون 1918 ضعيف مي شود و در حدود 1931 كه هيتلر درون حال قدرت گرفتن است، آلمان رو بـه قدرتمند شدن مي رود) (بايد درون نظر داشت كه خانم رولينگ نمي توانسته دقيقا سالها را ذكر كند و يا مدت زمان هاي ضعف و قدرت ولدمورت را بيان كند زيرا كه اين كار باعث لطمـه ديدن اصل داستان و سير منظم آن مي شود و بايد بدانيم كه داستان ها و يا فيلم هايي كه بـه طور كامل سفارشي و براي كنايه بـه مطلبي هستند، بسيار رسوا مي باشد و آنقدر كه داستان هري پاتر مشـهور و مقبول شده نمي توانست مقبول شود، براي نمونـه مي توان بـه فيلم ضد ايراني 300 اشاره كرد كه از آغاز که تا پايان بر ضد فرهنگ غنــي ايران هست و همان طور كه مي دانيـم فقط مدتي غوغا بـه پا كرد و بلافاصله تاريخ مصرفش بـه پايان رسيد.) ولدمورت درون كتاب چهار نماد آلمان بـه پا خواسته، است. هري پاتر بعد از بازگشت بـه سوي دامبلدور كه درون راس جبهه ي خير هست و بـه عبارتي نماد شعور جمعي جامعه ي انگلستان است، بـه او مي گويد كه ولدمورت برگشته (آمريكا بـه جامعه ي اروپا مي گويد كه درون آلمان تغييرات مـهمي درون حال وقوع است) و دامبلدور اين سخن را باور مي كند. ولي برخي از جادوگران كه درون راس آنـها وزير جادوگري هست اين سخن را باور نمي كنند (چمبرلن نخست وزير انگلستان توجهي بـه قدرت گرفتن آلمان نمي كرد.)
5. تلاش هيتلر براي بدست آوردن قدرت ادامـه دارد و او درون سال 1933 صدر اعظم آلمان مي شود. بعد از ملحق شدن اتريش و چكسلواكي بـه خاك آلمان بـه دست هيتلر، اروپاييان متوجه خطر آلمان هيتلري شدند، نخست وزير انگلستان (چمبرلن) از خواب غفلت بيدار شد والبته جامعه اروپا درون راه الحاق كشور مورد نظر هيتلر يعني لهستان سنگ اندازي كردند.
ولدمورت قدرتمند شده و براي قدرت بيشتر تلاش مي كند (در كتاب 5 مشـهود است)، نبردي بين ولدمورت (هيتلر) و دامبلدور (جامعه اروپا) رخ مي دهد و اين نبرد كه بيشتر يك زور آزمايي هست (تلاش هيتلر براي الحاق لهستان بـه شيوه ي قانوني) بالاخره بي نتيجه بـه پايان مي رسد و ولدمورت متوجه مي شود اين نبرد بي فايده است، و از مقابل دامبلدور مي رود (هيتلر بـه اين نتيجه مي رسد كه نمي تواند مانند دو كشور اتريش و چكسلواكي، لهستان را به راحتي، بدست آورد، اقداماتي كه هيتلر براي بـه دست آوردن اتريش و چكسلواكي انجام داد عبارت هست از :1- سخنراني ها 2 - تحركات نظامي درون مرز كشور هاي اتريش و چكسلواكي 3- تهديد كشور هاي مذكور و...)
در آخر اين نبرد كه درون وزارتخانـه رخ داده، جادوگران بـه همراه وزير جادوگري وارد وزارتخانـه مي شوند و وزير درون يك نگاه كوتاه ولدمورت را مي بيند. و قدرت گرفتن ولدمورت را تاييد مي كند. (چمبرلن بـه اشتباه خود پي برد، و متوجه شد، كه هيتلر درون صدد توسعه قلمرو بوده ؛ البته همان طور كه مي دانيد توسعه قلمرو كاري هست كه انگلستان سالها درون پي آن بوده و بعد از اينكه، از اين كار دست كشيده- و باز آن هم بـه دلايل سياسي نـه براي راحتي ملت هاي تحت سلطه -دوست ندارد اين اقدام را ديگر ملت ها انجام دهند، زيرا قدرت گرفتن ديگر كشور ها خارج از تحمل انگلستان است.)
6. قدرت نمايي هيتلر آغاز شده و تحركات نظامي او ادامـه مي يابد. حمله بـه لهستان آغاز مي شود. مدتي بعد چرچيل بجاي چمبرلن نخست وزير انگلستان شد، بايد دانست كه قدرت انگلستان درون آن زمان تقليل يافته و وقت آن فرارسيد كه جاي اين كشور استعمارگر كهن را كشور قدرتمندي بگيرد و البته اين از مدت ها پيش اتفاق افتاده و آمريكا جاي انگلستان را درون صحنـه جهاني گرفته بود.
حملات توسط ولدمورت و يارانش شروع ميشود. وزير سحر و جادو عوض مي شود، و ‹اسكريمجور› بجاي ‹فاج› مي آيد و اين همان جابجايي چرچيل با چمبرلن است. بـه هاگوارتز (هاگوارتز، نمادي ازمكان هايي هست كه مورد تعرض هيتلر قرار گرفت) حمله مي شود و دامبلدور بـه دست اسنيپ – از مرگخواران سابق - كشته مي شود (كتاب 6). اين درون حالي هست كه درون كتاب 7 مي خوانيم كه دامبلدور (نماد انگلستان)مدتها قبل بـه وسيله ي طلسمي ضعيف شده، و خودش بـه اسنيپ گفته كه تو مرا بكش چون من مرگ را انتخاب كرده ام (و اين همان جايجايي قدرت جهاني، آمريكا با انگليس است كه با رضايت انگليس انجام شد.)و بارها درون اين مجموعه كتابها از قول ياران دامبلدور براي يكديگر نقل شده كه دامبلدور گفته: اميد ما هري پاتر است. و اين همان انتقال قدرت بـه آمريكا است و از نگاه متفقين پيروزي بـه دست آمريكا محقق مي شود (كتاب 6).
7.هيتلر بعد از بـه قدرت رسيدن بـه نظم بخشيدن امور پرداخت و اين شامل آموزش هم شد. او آموزش را سازمان دهي كرد و تحت كنترل گرفت. از سوي ديگر علاقه ي زياد هيتلر بـه خون خالص آريايي چيزي بود، كه اكثريت مردم درباره ي آن مي دانند. او درون عزل و نصب مقامات و سران كشوري و لشكري اصل و ريشـه و به عبارتي خون آريايي را درون نظر گرفت.
اين دو نكته تاريخي را مي توان درون كتاب هاي هري پاتر و به ويژه درون كتاب 7 ملاحظه كرد. درون سراسر داستان هري پاتر درباره ي علاقه ولدمورت بـه خون خالص جادوگري صحبت شده و در كتاب 7، جامعه جادوگري نماد جامعه ي آلمان درون نظر گرفته شده و وزارت جادوگري هم نماد دولت آلمان است. درون اين كتاب نوشته شده كه ولدمورت افرادي را درون وزارت جادوگري بر سر كار مي گذارد كه بـه نوعي با او همراه هستند و همچنين درباره اصل و ريشـه كاركنان وزارتخانـه بررسي مي شود، همچنين آموزش درون هاگوارتز بـه وسيله ي دست نشانده هاي ولدمورت كنترل مي شود.
8. آلمان درون دو جبهه درون جنگ بود و سرانجام هم از اين دو جبهه مورد هجوم قرار گرفت. ياري زياد آمريكا بـه متفقين باعث شد که تا آلمان درون جنگ جهاني دوم شكست بخورد. يكي از دلايل بزرگ شكست آلمان تمركز ننيرو ها درون يك جبهه بود. هيتلر با ايجاد چند جبهه (شرق و غرب آلمان و همچنين آفريقا) يكي از عوامل شكست خود را بـه دست خود ايجاد كرد.
ياران ولدمورت بـه دستور او بـه هاگوارتز حمله مي كنند و جنگ سختي درون مي گيرد و اين جنگ درون حالي هست كه ولدمورت درون گوشـه اي درون حال تماشا مي باشد و به صحنـه ي جنگ وارد نشده (عدم تمركز قدرت درون جبهه نبرد ديده مي شود) و از آنجايي كه هنوز هري پاتر بـه دلايل ذكر شده درون كتاب (يافتن و نابودي دو هوراكسس باقي مانده) آماده نبرد، نبود، اگر ولدمورت از غرور خود كم مي كرد، با يك حمله برق آساي خود بـه هاگوارتر مي توانست شخصا جنگ را بـه نفع خود تمام كند. ولي اين غرور باعث شد كه او زماني تصميم بـه حمله بگيرد كه ديگر اين حمله آن تاثير قبلي را كه مي توانست داشته باشد، نداشت (هري پاتر آماده نبرد با او شده بود) . سرانجام ولدمورت درون مقابل هري پاتر قرار مي گيرد (در داستان، هري پاتر درون جنگل بـه نزد ولدمورت مي رود ولي ما اين رويارويي را درون نظر نداريم زيرا بـه نظر من اين بخش براي تكميل سير منطقي داستان آمده، ما رويارويي پاياني ولدمورت و هري پاتر را كه درون هاگوارتز رخ مي دهد، درون نظر داريم ؛ کـه البته درون زمان رويارويي هري پاتر با ولدمورت درون جنگل شاهد اين هستيم کـه ولدمورت هري را بـه ظاهر مي کشد ولي خودش هم کمي از حال مي رود، و اين را مي توان بـه نوعي همان حملات بـه ظاهر موفقيت آميز آلمان نازي بر ضد متفقين دانست کـه سطحي بود و هيچ نتيجه اي نداشت، چرا کـه در داستان مي بينيم کـه هري بـه ظاهر، وانمود بـه مردن مي کند) و اين درون حالي هست كه از چند جبهه ي ديگر بـه ياران ولدمورت حمله شده (موجودات افسانـه اي جنگل ممنوعه – سنتور ها _ سر، و جن هاي خانگي هاگوارتز از سوي ديگر). ولدمورت درون دوئلي كوتاه با هري پاتر، كشته مي شود (اين نماد حمله ي عظيم آمريكا بـه آلمان هست كه باعث شد آلمان درون مدتي كوتاه نابود شود).
در هنگام دوئل مي بينيم کـه هري پاتر با طلسم خلع سلاح با ولدمورت مقابله مي کند کـه باعث مي شود، طلسم ولدمورت بـه سوي خودش برگردد و او بميرد. و البته نکته اي درون اين بخش نـهفته کـه آن را، درون لايه اي ديگر، بررسي مي کنم.
نکته ي قابل توجه ديگر درون اين لايه، اين هست که زماني کـه ولدمورت، طلسمش بـه خودش بر مي گردد، چوب جادوي بزرگ کـه در دستش هست به هوا پرتاب مي شود و در اينجا هست که با چنين توصيفي از خانم رولينگ رو برو مي شويم:
چوب از دست ولدمورت پرتاب شد، چرخيد و چرخيد که تا به دست اربابي... رسيد کـه آمده بود که تا بالاخره مالکيت کامل آن را درون اختيار بگيرد.
اين چوب نماد ‹قدرت جهاني› هست که از دست آلمان خارج و به دست آمريکا افتاد، و چنان اين صحنـه توصيف شده کـه انگار از هري پاتر درون جهان فردي بهتر وجود ندارد !
همان طور کـه مي بينيد، خانم رولينگ چطور يک واقعه تاريخي را درون دل داستان جا داده است!
توجه: درون كتاب گفته شده كه چهار جادوگر مدرسه هاگوارتز را بنا كردند كه نام آنـها بـه اين صورت نوشته شده: گودريك گريفندور – هلگا هافلپاف - روينا رونكلاو – سالازار اسليترين. اگر دقت كنيد مي بينيد كه خواننده بعد از خواندن اين اسامي بـه اين نتيجه مي رسد كه هر اسم و فاميل با يك حرف الفبايي شرع مي شود، خواننده درون ذهن خود مُخفف اسامي را مي سازد : گودريك گريفندور gg – هلگا هافلپاف hh - روينا رونكلاوRR – سالازار اسليترين SS و ناگهان خواننده متوجه مي شود كه مخفف نام آخري SS هست كه با معادل كردن اين واژه با سازمان امنيتي آلمان نازي كه اس اس (ss) نام داشت بـه اين نتيجه مي رسد كه همان طور كه اسليترين فرد ظالمي بوده (فردي كه درون مدرسه جادوگري تالاري ايجاد مي كند و هيولايي درون آن قرار مي دهد که تا روزي نواده اش با ياري آن هيولا، جادوگران غير اصيل را بُكشد، مسلما فرد ظالمي است) ، سازمان اس اس نيز يك سازمان مخوف بوده. سازمان اس اس مَخوف ترين سازمان امنيتي زمان خود بوده و مانند سازمان هاي اطلاعاتي كنوني غَرب، كشتار بسيار و زندانيان بسياري داشته؛ولي اين يادآوري براي چه لازم هست ؟ چرا خانم رولينگ بـه اين كار دست زده؟
همان طور كه ملاحظه كرديد، خانم رولينگ با قلم جادويي خود سعي كرده هم سير منطقي داستان بـه هم نخورد (همان طور كه ديديم جامعه جادوگري درون يك جا جامعه ي اروپا را ترسيم مي كند و در مقطعي كوتاه جامعه ي آلمان را ترسيم مي كند و يا وزارت جادوگري درون جايي دولت انگليس را نشان مي دهد و در جايي هم دولت آلمان را) و هم يك موضوع تاريخي را درون لابه لاي واژه هاي اين داستان قرار دهد. ولي چرا اين موضوع تاريخي از دل تاريخ بيرون كشيده شده و در پوششي جذاب بـه مردم جهان عرضه شده؟
آيا قصد زنده نگه داشتن يك اتفاق تاريخي كه بـه نحوي با موضوع هولوكاست ارتباط دارد درون نظر بود؟
آيا هدف از آوردن اين لايه، اشاره بـه عاملينِ بـه وجود آورنده ي هولوكاست نيست، که تا از اين رهگذر، بـه نحوي غير مستقيم بـه هولوكاست اشاره كند؟
لايه دوم: لايه ي تحليل شخصيت ها
يكي ديگر از لايه هايي كه بايد بـه آن درون اين داستان توجه كرد چند بعدي بودن شخصيت هاي اين داستان است. البته اين بخش ؛ تكميلي هست براي لايه هاي ديگر داستان:
هري پاتر: درون نمايي بسيار سطحي جادوگري هست كه نماد شر، را بـه دفعات نابود مي كند. ولي ابعاد ديگر اين شخصيت عبارت هست از:
يك ناجي: هري پاتر نماد يك ناجي هست كه وظيفه اش نجات جامعه است. درون سر راه بـه كمال رسيدن اين ناجي موانعي هست كه اين موانع درون برخورد هاي تند و آزار دهنده ي و شوهر و پسر اش ديده مي شود. اين ناجي كه از سوي مربيان ماهري تربيت مي شود اميدي هست براي نجات جهان. اين منجی همچون حضرت موسی درون يک محيط ناخواسته بزرگ مـی شود (خانـه ی هری) و همچون مريم مقدس، گاه به منظور رهايی از دست فشار اطرافيانش (شوهر ی خشنش) بايد روزه ی سکوت بگيرد. اين منجی مانند ديگر منجيان و ديگر قهرمانان تاريخ، بايد پالايش شود ؛ او بايد تنـها لکه ی آلوده درون خود را کـه باعث آشفتگی و عصبانيت های گاه و بی گاهش مـی شود (انرژی پليدی کـه در زمان کودکی بـه طور ناخواسته از ولدمورت گرفته است) را از خود بيرون کند و اين تنـها با يک داوطلبانـه (در کتاب 7= زمانی کـه او درون جنگل رو درون روی ولدمورت قرار مـی گيرد) صورت مـی گيرد و او از اين بعد پاک بـه حساب مـی آيد !
آمريكا: همان طور كه درون لايه قبلي توضيح داديم هري پاتر درون نمايي ديگر، نماد آمريكا است. كه سعي درون نجات جهان از ظالمين دارد. درون اين داستان گفته شده كه هري پاتر درون برخورد با ولدمورت (در يك ديد كلي نماد دشمنان آزادي و در يك نماي كوچكتر نماد آلمان است.) كمي از قدرت او را بـه طور غير ارادي مي گيرد (جادوي سياه) و اين نشان مي دهد كه آمريكا رگه هايي از ظلم را درون برخورد خود با جوامع اعمال مي كند ولي همان طور كه داستان سعي درون القاي آن دارد اين خشونت و ظلم، بـه صورت غير ارادي از سوي آمريكا (ناجي) نشان داده مي شود. و همان طور كه درون داستان بـه صورت بسيار واضح بيان شده، هري پاتر از جادوي خلع سلاح استفاده مي كند و با اين طلسم هست كه درون نبرد هاي خود پيروز مي شود (و درون داستان از قول ياران دامبلدور نقل شده كه اين جادو بـه نوعي امضا و مشخصه هري پاتر است) درون حالي كه ولدمورت و يارانش بيشتر از طلسم مرگ استفاده مي كنند. اين نشان دهنده ي گفتار آمريكا هست كه مي گويد ما براي خلع سلاح بـه كشور ها حمله مي كنيم و قصدمان فقط خلع سلاح است.
و نكته اي ديگر كه بايد بـه آن توجه كنيم اين هست كه هري پاتر درون ابتداي سال درون زمان گروه بندي، وقتي كلاه گروه بندي مي خواست او را بـه گروه اسليترين بفرستد، هري چندين بار گفت كه اسليترين نـه ، و اين هم نشان مي دهد كه آمريكا با اينكه داراي قدرت زيادي است، طرف ظلم را انتخاب نكرده و به صورت آگاهانـه طرف خوبي و خير را انتخاب كرده و اين هم نوعي خلاص شدن آمريكا از زير فشار افكار عمومي را بـه دنبال دارد. زيرا اين لايه ي داستان بـه همراه ديگر لايه ها درون ذهن خواننده قرار مي گيرد و در بخش ناخودآگاه ذهن فرد اثر مي گذارد !
دامبلدور (مدير مدرسه هاگوارتز): اين شخصيت هم داراي لايه هاي زياد معنايي است:
يك حامي بزرگ: بـه تناسب زمان دامبلدور نماد يك حامي قدرتمند هست براي ناجي آينده (هري پاتر) ولي بايد دانست اگر چه او داراي وظايف سنگيني هست ولي هيچ وقت نمي تواند جاي ناجي را بگيرد و فقط و فقط ناجي مي تواند نجات دهنده ي جامعه باشد. حامي از او مراقبت مي كند و زمينـه را براي رشد او فراهم مي كند و در زمان مناسب هم از كنار او مي رود.
اُسقف: درون زمان هايي خاص دامبلدور با كمك چهره اي كه از او درون داستان توصيف شده نقش يك اسقف را بازي ميكند، او با لباس هاي بلند و خاصي و با ريش سفيد و بلندش درون مدت زماني كه درون داستان حضور دارد همچون يك اسقف بـه ارشاد ديگران مي پردازد و نمونـه هاي اين ارشاد ها و راهنمايي ها را تحت عنوان سخنراني هاي دامبلدور درون متن داستان داريم يعني دامبلدور بـه ظاهر سخنرانيِ اول سال تحصيلي را انجام مي دهد يا درون جمع معلمين جادوگري صحبتهايي مي كند ولي درون باطن بـه ارشاد آنان پرداخته و حتي بعضي از سُخنان او منحصر بـه داستان نيست بلكه توصيه هايي هست كه درون ذهن خواننده نقش مي بندد و خواننده بـه طور ناخودآگاه آنان را درون زندگي واقعي خود بـه كار مي گيرد.
قدرت انگلستان: دامبلدور همچون انگلستان هست كه نقش پدري آمريكا را بازي مي كند و او را بـه سوي رشد سوق مي دهد و در زماني هم كه قدرت خودش كم مي شود صحنـه را بـه آمريكا (هري پاتر) مي سپارد.
اسنيپ (مرگخوار توبه كرده): اسنيپ فردي هست كه درون كتاب شخصيت او بـه زيبايي توصيف شده. او داراي شخصيت دو گانـه هست و بـه قول كتاب دوم يعني درون زماني كه دارد اسنيپ را كه بـه همراه دامبلدور و فليچ و هري پاتر درون دفتر دامبلدور جمع شده اند توصيف مي كند: « نصف بدنش توي سايه و تاريكي و نصف ديگرش درون روشنايي نور شمع ها قرار داشت ». همان طور كه مي بينيم تصويري كه بـه طور خواسته يا ناخواسته ترسيم شده، نشان دهنده مرموز بودن اسنيپ است، او مرگخواري هست كه درون اواسط جنگ اول بـه طور مخفي با دامبلدور ارتباط برقرار مي كند و به او اطلاعات مي دهد و در مدت زمان 13 سالي هم كه ولدمورت ضعيف بود، او درون كنار دامبلدور كار مي كرد و به عبارتي توبه كرده بود ولي درون عين حال ارتباطش را با مرگخواران ديگر حفظ مي كند ، او درون زمان برگشتن ولدمورت بـه طرف او مي رود ولي بـه طور ظاهري و بعد از مرگش بـه دست ولدمورت، معلوم مي شود كه او همان زمان كه توبه كرده بـه واقع بوده و با دامبلدور همراه بوده و براي او كار مي كرده.
اسنيپ درون يك نگاه مي تواند كشور ايتاليا باشد كه درون اوايل جنگ جهاني اول، از حلقه ي جبهه متحدين گسست و به متفقين پيوست (همكاري اسنيپ با دامبلدور درون زمان حمله ي اول ولدمورت) . و در نگاه ديگر مي تواند كشور شوروي باشد كه درون جنگ جهاني دوم با هيتلر پيمان عدم تجاوز بست ولي درصدد حمله بـه آلمان بود (اسنيپ، درون زمان قدرت گرفتن دوباره ولدمورت درون عين حال كه با او همراه شد ولي درون واقع با دامبلدور بود) كه درون اين حال هيتلر از اين قصد شوروي مطلع شد و پيش دستي نمود و به شوروي حمله كرد كه باعث حيرت شوروي شد (در كتاب 7 مي خوانيم كه ولدمورت بـه وسيله ي مارش،اسنيپ را مي كُشد، البته بايد بـه همان نكته اي كه درون ابتداي اين مقاله اشاره شده است، توجه كرد، كه خانم رولينگ براي اينكه نمي خواسته سير منطقي داستان ناقص شود اين لايه ها را که تا جايي كه امكان دارد درون درون اين داستان قرار داده !)
لايه سوم: بي خدايي
يكي ديگر از مباحثي كه بايد درون اين داستان بـه آن توجه شود، فقدان وجود خدا که تا آخر داستان هست كه نشان دهنده ي انسان محوري و توجه بـه وجود محوريت انسان است. و اين نكته بارها و بارها ديده مي شود بـه عنوان مثال دامبلدور بارها مي گويد اميد ما بـه هري پاتر است و يا ما لحظه اي را درون اين داستان نمي بينيم (به جز آخر داستان و آن هم براي خالي نبودن عريضه) كه از خدا طلب كمك شود و هر امداد و كمكي كه رخ مي دهد از سوي دوستان و حاميان بـه يكديگر است: كمك دامبلدور بـه هري درون تالار اسرار (كتاب دو)، كمك ارواح والدين هري بـه او درون زمان برخوردش با ولدمورت درون قبرستان (كتاب چهار) و... از اين قبيل مي باشند، البته درون آخر داستان ذكر شده هست كه هري پاتر با اميد بـه خدايِ آسمان (يا لفظ اميد بـه آسمان ها بـه کار رفته ) بـه ولدمورت حمله مي كند. كه اين مي تواند نشان دهنده ي آن باشد كه اميد همـه بـه هري پاتر و اميد هري پاتر (آمريكا) هم بـه خدا مي باشد يعني دروازه ي رسيدي بـه خدا هري پاتر هست و اين همان دين گرايي دولتمردان و سياست مداران آمريكايي هست كه فقط ايمان را از سوي خود مي دانند و در راه رسيدن بـه آن تلاش مي كنند (مسيحيان تجديد حيات يافته ). البته چند اشكال درون اينجا وارد است: اول اينكه از آنجايي، كه که تا قبل از انتشار كتاب 7، بحثي درون گرفته بود درون مورد انسان محوري و توجه نكردن خانم رولينگ بـه وجود خدا درون داستان، شايد آوردن اين جمله « با اميد بـه خداي آسمان » براي پايان بـه اين بحث بوده که تا به اهل فكر نشان دهد كه بـه وجود خداوند درون داستان پرداخته شده است. اما با آوردن اين جمله درون اواخر داستان يك نكته ي ديگر بـه چشم مي خورد. و آن اين هست كه: چرا گفته شده خدايِ آسمان، بـه بيان ديگر چرا از ياي نسبت استفاده شده. اين يادآور چند خدايي و وجود الهه هاي چند گانـه درون حوزه تمدن غرب است. لازم بـه ذكر هست كه غرب درون حال رجوع بـه عصر اسطوره هاي خود هست كه همان عصر پيش از مسيحيت است. اين موضوع بارها و بارها درون عناصر فيلم هاي گذشته ي ساخته شده توسط غرب ديده شده است.
خانم رولينگ مي توانست بجاي اين واژه (خداي آسمان) ، واژه هايي مانند: خداي آسمان و زمين و يا خداي توانا و يا خداي قدرتمند استفاده كند كه اين اسامي صفات خدا را كه درون ذات اوست نشان مي دهد ؛ بعد استفاده از چنين بياني، مشكوك است.
قرار اين لايه درون داستان باعث مي شود كه ذهن خواننده با تبليغات محسوس آمريكايي ها و صهيونيست ها راحت تر همراه شود.
لايه چهارم: لايه ي ماورا
يكي ديگر از لايه هايي كه بايد بـه آن توجه شود، بنا شدن اين داستان بر پايه ي خيال و مسائل ماورايي است.
متمركز كردن ذهن افراد بـه ماورا، آنـها را از توجه بـه زندگي عادي باز مي دارد و به عبارتي مشكلاتي را كه درون زندگي انسان رخ مي دهد و او قادر بـه معنا كردن آنـها نيست، مفاهيم ماورايي بـه آنـها معنا مي بخشد ؛ اين بـه آن معنا نيست كه من بـه ماورا اعتقاد ندارم، بلكه من بر اين خُرده مي گيرم كه، استفاده سو از ماورا براي توجيه هر چيزي اشتباه است. ترسي كه درون وجود افراد از مسائلي غير قابل درك بـه وجود مي آيد و يا اتفاقاتي كه رخ مي دهد و جوابي براي آنـها ندارد و آن را بـه ماورا نسبت مي دهد از كاركرد هاي اين قبيل داستان ها است. درون داستان هري پاتر بـه دفعات با اين موارد روبرو مي شويم و حتي فراتر از آن خود داستان هم يك مُسَكِّن براي التيام درد ناشي از عدم شناخت طبيعت است.
در كتاب ششم داستان هري پاتر، زماني كه نخست وزير انگليس درون حالتي مضطرب درون اتاقش درون حال قدم زدن هست و بـه قتل هاي مرموزي كه عاملين آن پيدا نشده و يا فرو ريختن چند پل، فكر مي كند و فشار افكار عمومي را بر روي خود حس مي كند، ناگهان وزير سحر و جادو ظاهر مي شود و به او مي گويد كه اين حوادث رخ داده درون جامعه ي انساني، از سوي جادوگران سياه مي باشد و هيچ دليل منطقي ندارد.
اين مطلب كوتاه آنچنان درون ذهن خواننده نقش مي بندد كه از آن بعد درباره ي حوادثي كه در جامعه اش و يا جهان رخ مي دهد و هيچ كس از دولت مردان قادر بـه پاسخ گويي درباره علت آن نيست و يا نمي خواهند پاسخ دهند، فرد اين اتفاقات را بـه طور ناخوداگاه بـه مسائل ماورايي مربوط مي كند و به طرز جالبي از فشار افكار عمومي بر دولت مردان كاسته مي شود واين خواست سياستمداران غرب است.
خودتان جست و جو كنيد:
پيدا مي كنيد كه بازيگر نقش هري پاتر، يعني دانيل رادكليف بعد از مدتي كه بـه عنوان هري پاتر معروف شد، بازي درون يك فيلم جديد را هم شروع كرد، كه نامش my boy jack (پسر من، جك) مي باشد ؛ و داستان آن درون مورد يكي از سربازان متفقين است، كه درون جبهه هاي جنگ عليه آلمان شركت مي كند !!
چرا بايد دانيل رادكليف، نقشي اينچنيني، درون فيلمي تاريخي بازي كند؟!
از خود سوال كرده ايد؟
آيا اين همان تداعي و زنده نگه داشتن يك بُرش تاريخ نيست؟ آن هم توسط يك بازيگري كه محبوب معاصرين شده؟!
. درون لايه اول، گفتم كه هري پاتر نماد آمريكا هست و اينك مي بينيد اين بازيگري كه هري پاتر بـه نام او سند خورده، درون نقش يك سرباز متفقين بازي مي كند و فيلم، شرح حال يك سرباز و خانواده اش را نشان مي دهد. همـه ي اينـها پيشبرد اه پروژه هري پاتر است.
در آن فيلم، آقاي دانيل رادكليف با همان عينكي كه درون فيلم هاي هري پاتر حاضر شده، ايفاي نقش مي كند !
شايد بپرسيد چه ربطي دارد؟ ربطش اين هست كه طبق همان پروژه هري پاتر، يكي ديگر از عوامل موثر درون رسيدن بـه هدف، اشيا حاضر درون پروژه مي باشند. و اين عينك خاص، يعني عينك پنسي گِرد مشخصه ي خاص يهوديان هست !! و به نوعي مُعرف و امضاي آنـها است.
چرا خانم رولينگ و تهيه كنندگان فيلم هاي هري پاتر و يا بـه طور كل مسئولين پروژه هري پاتر، اين عينك را انتخاب كرده اند؟ چرا خواسته شده هري پاتر (دانيل رادكليف = الگو و سنبل نوجوانان و جوانان) را يك يهودي جلوه دهند؟ يا اصلا چرا يهود را مطرح كرده اند؟
پيدا مي كنيد كه بازيگر نقش ولدمورت، يعني رالف فيناس درون سال 2008 درون فيلمي با نام The Reader (خواننده = كتاب خوان) حضور دارد. او درون اين فيلم نقش يك آلماني را بازي مي كند ! كه داستان فيلم شرح مختصري از دوران نوجواني و جواني اوست. اين نوجوان 15 ساله آلماني درون برلين با يك زن آلماني اشنا مي شود (داستان بعد از جنگ جهاني دوم را نشان مي دهد) و با اين زن ارتباط عاطفي بر قرار مي كند، بعد از مدتي كه از او جدا مي شود و مشغول تحصيل حقوق مي شود، روزي درون دادگاهي حاضر مي شود و همراه همكلاسي هايش بـه عنوان بيننده درون جايگاه قرار مي گيرند. او درون آنجا زماني كه نام متهم مي شود، متهم را مي شناسد. هانا اشميت، همان معشوقه اش كه مدتي را با او بوده. يك زن عضو سابق حزب نازي كه درون اردوگاه هاي مرگ آلمان كار مي كرده ! اين زن يكي از مسئولان انتخاب يهوديان براي اردوگاه مرگ بوده !...
چطور مي شود كه بعد از معروف شدن دانيل رادكليف بـه عنوان هري پاتر، او بايد نقش يك سرباز متفقين را بازي كند (در حالي كه يهودي است) و در مقابل، رالف فيناس كه ولدمورتِ شناخته شده هست و دشمن هري پاتر، بايد نقش يك آلماني ارتباط بر قرار كرده با يك نازي را بازي كند؟!
كمي فكر كنيم... !
شايد اين بازيگران، روحشان هم پره ها خبر دار نباشد، بـه عقيده من اينـها مـهره هاي شطرنج هستند، كه خودشان فكر مي كنند آزاد و مستقل هستند و بنا بـه اختيارات و استعداد هايشان مي توانند عمل كنند، يكي همچون سرباز فقط يك قدم مي تواند بـه اطراف برود و ديگري مانند وزير و رخ اختيارشان بيشتر است.
مسئولين امر، ساخت فيلم هاي هري پاتر را بـه كمپاني وارنر مي دهند، و او بازيگران را با نظارت مسئولان انتخاب مي كند. و بعد از مدتي بازي، اين بازيگران شناخته شده بـه نحوي بـه سوي نقش هايي ديگر سوق داده مي شوند. درون حالي كه فكر مي كنند آزادند، و نمي دانند كه با زيركي تمام بـه آن نقش ها كشانده شده اند، که تا تصوير روشني از زنده كردن تاريخ باشند. زنده كرده رويارويي آمريكاي يهودي و آلمان نازي !!
اين همان پروژه هري پاتر است.
چرا زماني كه دامبلدور، بـه عنوان يك الگوي قوي براي خوانندگان درون آمده و كودكان و نوجوانان، او را دوست دارند ؛ خانم رولينگ بـه يك باره درون اخبار اعلام مي كند كه دامبلدور همجنسباز است؟!!
چرا خانم رولينگ يك الگو را خُرد مي كند؟!
برخي مي گويند، شايد او واقعيتي را گفته. يعني بـه فساد كشيده شدن برخي از كشيشان.
بسيار خوب، اگر بنا بـه گفتن واقعيتي بود، چرا آن را درون دل داستان جا نداد؟ چرا اين واقعيت را زماني گفت كه دامبلدور يك شخصيت محبوب شده بود؟
اصلا سوالي ديگر، شما خانم رولينگ يك نويسنده اي، چرا حاشيه سازي مي كني؟!! چرا بي دليل يك شخصيت داستان را كه همسان اسقفان كليسا است، زماني بـه اوج مي بري و بعد بـه زمين مي زني؟ خانم رولينگ شما مي خواهي دين داري را درون چشم ها زشت كني و يا اينكه همجنسبازي را عملي شايسته نشان دهي؟!
چرا چو چانگ شرقي كه درون داستان هري پاتر بود، بـه يك باره كنار گذاشته شد؟ درون كتاب بـه نحوي سريع مـهرش از دل هري رفت و هري از او گسست. اما درون فيلم 5 ديديم كه او را يك خائن جلوه دادند.
چرا بايد با يك شرقي اين طور برخورد كنند؟ اين ورود سياست درون ادبيات نيست؟! اين نمادي از برخورد سواستفاده جويانـه غرب نسبت بـه شرق نيست؟!
چرا همچون داستان عيسي (ع)، درون داستان هري پاتر هم بايد يكي از ياران هري پاتر بـه او خيانت كند (در ماجراي ارتش دامبلدور) !
خوانندگان عزيز مي توانيد اين سوال مرا پاسخ دهيد كه چرا درون مجموعه كتاب ها از اسرار و رموز قديمي و اسطوره اي استفاده شده؟
مثلا چرا:
هري پاتر يك نشان صاعقه بر پيشاني اش دارد و چنان كه گفته شده، اثري هست كه درون اولين برخوردش با ولدمورت از او بجا مانده. من قبلا گفتم كه شكل صاعقه ي رو پيشاني هري پاتر، شبيه اس شكسته هست (البته اين نقش صاعقه دقيقا شبيه اس نيست، چرا كه برعكس است، ولي درون برخورد اول اين را درون ذهن تداعي مي كند كه شبيه اس است)، و دو اس شكسته نماد سازمان اس اس (ss) آلمان نازي هست (يعني ولدمورت كه نازي صفت هست در برخورد با هري پاتر بخشي از قواي خود را بـه او منتقل كرده)، ولي نكته اي ديگر را نگفتم كه اينك مي گويم، نشان رعد و برق (صاعقه) نشان مخصوص زئوس خداي آسمانِ (و خداي خدايان) يونان قديم است.
صاعقه نماد قدرت و خدايي است. صاعقه سلاح زئوس بوده. و حالا سوال اين هست چرا نشان صاعقه، با اين وصفي كه از آن گفتم، انتخاب شده؟!
آيا خواستْ، اين نبوده كه بـه هري پاتر جلويي خدايي داده شود؟! همان طور كه گفتم او نماد آمريكا هست و آمريكا دريچه هدايت و خوشبختي را از طريق خود مي داند، و اين نشان صاعقه هم تصديقي بر اين هست كه آمريكا بـه راستي صورت و سيرتي خدايي دارد !!
چرا درون كتاب 5 ، زماني كه دامبلدور و ولدمورت درون حال جنگ هستند، بـه نوعي از اركان چهارگانـه سازنده هستي (آتش، آب، باد، خاك) استفاده مي كنند؟! دامبلدور مجسمـه ها (از خاك ساخته شده اند) را زنده مي كند و به سوي ولدمورت مي فرستد، جنگ بـه وسيله آب و آتش ادامـه مي يابد . و اين ماجرا درون فيلم بـه زيبايي، اما با تغيير بـه نمايش كشيده شده ؛ درون آواخر فيلم 5 مي بينيم كه اين عناصر چهارگانـه توسط اين دو نفر عليه ديگري بـه كار مي رود !
چرا بحث تضاد دو رنگ سرخ و سبز درون اين مجموعه داستان بـه وضوح نمايان است؟! (رنگ نور جادوي خلع سلاح سرخ، رنگ گروه گريفندورهم سرخ است و رنگ جادوي مرگ سبز هست ! سبزي كه رنگ گروه اسليترين هم هست) درون حالي كه مي دانيم اين دو رنگ درون فرهنگ هاي مختلف با اينكه معنا هاي مختلفي دارند، اما درون هر حال هميشـه درون مقابل هم بوده اند. (دليل آن درون اين مقاله مجال نيست. بهتر هست براي اطلاع بيشتر بـه كتاب هاي فرهنگ اساطير و علائم مراجعه كنيد.)
چرا نمود و جولان هميشگي برخي از اعداد را درون طول داستان شاهد هستيم؟ منظور اين هست كه دائما از اعداد خاصي درون داستان استفاده شده است. بـه عنوان مثال: چرا مجموعه داستان هاي هري پاتر درون 7 جلد نوشته شده؟ و چرا دوستان وفادار و همراه هري پاتر 7 نفر اند؟ چرا كه مي دانيم هفت عددي مقدس درون فرهنگ سامي است. و از اين نمونـه ها درون طول داستان هم، زياد بـه چشم مي خورد. ميتوانيد ببينيد...
چرا ورد ها و جادو هايي كه خانم رولينگ درون داستانش بـه كار، يا ريشـه درون زبان لاتيني دارند و يا زبان عبري (زبان يهوديان) ! بـه عنوان مثال: جادوي مرگ كه آواداكداورا نام دارد، ريشـه اش از يك طلسم رايج درون قرون وسطا هست كه Abracadabra نام داشت، و همين طلسم آبرا كدابرا (Abracadabra) هم از عبارت عبري مقابل گرفته شده هست = abreg ad habra بـه معناي صاعقه ات را که تا زمانِ مرگ بفرست !
و ما مشاهده مي كنيم: زماني كه ولدمورت مي خواست با اين طلسم، هري پاتر را بكشد، بـه دليل طلسم محافظ مادرش، فقط يك علامت صاعقه بر روي پيشاني هري پاتر بر جاي گذاشت !!
خوانندگان، استفاده از اين رموز و ورد ها و الفاظي با پشتوانـه ي قديمي و كهن، چه رازي را از ما پنـهان كرده؟!!
خوانندگان عزيز بـه من بگوييد كه چرا درون داستان هري پاتر آمده هست كه: مدرسه هاگوارتز صد و چهل و دو پلكان دارد، پلكان هايي كه روز هاي جمعه بـه جاي متفاوتي منتهي مي شوند !
چرا روز جمعه، روزي منحرف كننده تداعي شده؟
چرا پله ها بايد درون همـه ي روزها راهي براي رسيدن بـه مسير درست باشند ولي درون روز هاي جمعه تغيير كنند و افراد را بـه جاي ديگري هدايت كنند؟ چرا خواسته شده روز جمعه را درون ذهن ها بد جلوه دهد ؟!
اين همان پروژه هري پاتر است.
خوانندگان عزيز و فكور، اينك شما پاسخ دهيد.
سخن آخر
در پايان بايد اعتراف كرد كه داستان هري پاتر، كاري فوق العاده و عالي است. و من درون شگفتم كه اين نويسنده ي نوظهور چطور اين مجموعه را نوشته؟! كاري قوي و جذاب.
رولينگ هر منظوري را كه خواسته درون اين داستان قرار دهد، با مـهارت تمام بـه نحوي قرار داده كه يك كار صرفا اهانت آميز نباشد (همچون فيلم 300 و يا اسكندر و...)، متخصصان فرهنگي غرب كه قصد تخريب فرهنگ هاي ديگر ملل را دارند، سال بـه سال بر تجربياتشان افزوده مي شود، و در كار هاي جديدشان بـه جاي اينكه يك سخن را مستقيم بيان كنند و يا اينكه آن را بـه نحوي غير قابل قبول درون آوردند، سخنان و اه خود را درون لايه هايي پنـهان مي كنند، که تا در ناخودآگاه مخاطب بنشيند (كه همانا ناخودآگاه قدرتمند تر و موثر تر است) و بعد با فراهم آوردن ديگر قطعات پازل خود، بـه هدف خود مي رسند.
شايد بگوييد كه لايه ها را پذيرفتيم، ولي اينـها چه تاثيري درون خواننده كتاب ها دارد.
جواب شما اين هست ؛ پروژه هري پاتر اين طور عمل مي كند كه:
خواننده وقتي كتاب ها را خواند، تصويري از يك انسان جاني و جادوگر، كه بسيار قدرتمند هست در ذهنش نقش مي بندد (اسليترين) كه مشخصه اش رنگ سبز بوده و گفته كه نواده من مي آيد و خواسته هاي مرا دنبال مي كند، و بعد خواننده، تصويري هم از نواده ي وي دارد كه فردي قاتل و آدم كش است، اسمي خاص دارد كه ديگران مي گويند اسمش شوم هست و نبايد گفت، ياراني دارد و با جبهه ي خير درون جنگ هست ؛ مدتي حضور دارد و به ناگاه ضعيف ميشود و غايب ؛ و بعد دوباره قدرت ميگيرد و در ميان يارانش ظاهر مي شود (ولدمورت).
خوب که تا اينجا اين تصوير ساده، و بي هيچ كنايه و اشاره اي درون ذهن خواننده بـه وجود آمده است. درون حركت بعدي فيلم ها ساخته مي شود و بر روي آنـها تبليغ مي شود. اين خواننده، فيلم ها را مي بيند، و آن تصوير ذهني كه از ولدمورت داشته، با توجه بـه جادوي تصوير (فيلم) درون ذهنش روشن تر مي شود، چرا كه ظلم و خشونت و قتل عام را حس مي كند و خود را با هري پاتر يكي مي بيند و در برابر ولدمورت موضع مي گيرد.
هنوز هم اتفاق مـهمي نيفتاده، جز اين كه درون ذهن خواننده تصاويري شفاف قرار گرفته.
حال حركت ديگري درون پروژه ي هري پاتر رخ مي دهد و آن اخبار جهان است. بله اخبار جهان. درون ظاهر هيچ ربطي بـه داستان هري پاتر ندارد، ولي كامل كننده ي پازل پروژه ي هري پاتر است:
مثلا زماني كه درون جامعه درباره هلوكاست، هيتلر، خونريزي هاي هيتلر و اعمال و رفتار وي سخن برود (همان علاقه ي مداوم يهوديان درون زنده نگه داشتن ياد هلوكاست)، افرادي كه داستان هري پاتر را خوانده اند، از آنجايي كه مفهوم روشني از ظلم و ظالم درون ذهن دارند و همچنين مشابه هيتلر را درون داستان ديده اند كه اعمالش همچون هيتلر بود (ولدمورت)، اعمالي چون: جدا كردن افراد با خون خالص از بقيه جامعه، تصفيه مخالفين خود، درون دست گيري كامل آموزش و...
آن گاه، بدون اينكه بـه صراحت بگويند كه ولدمورت، همانند هيتلر هست ؛ ناخودآگاه با يهوديان همدردي مي كنند، و از اينكه فردي بـه دنبال تصفيه نژادي بوده تنفر پيدا مي كنند.
اين بخش كوچكي از توضيح اين پروژه بود، شما خوانندگان عزيز، حتما بـه دنبال بررسي اين پروژه برويد كه درون مقابل اقدامات غربي ها كه با اين محصولات فرهنگي شان، هدفي جز نابودي هويت ملي ما، دين ما و باور هاي ما ندارند، آماده تر باشيد.
اين داستان هم زنده كننده يادِ واقعه ي مشكوك هلوكاست هست و هم نشان يك الگو و منجي (آمريكا) و هم منحرف كننده اذهان بـه ماورا الطبيعه است.
به عقيده من، درون نوشتن و نشر اين داستان دو نظر، بـه ميان مي آيد:
1) يكي آن هست كه، از آنجايي كه يهوديان علاقه ي زيادي بـه مطرح كردن مباحثي دارند، كه بـه اصطلاح مظلوميت قوم يهود را نشان دهد (همچون جنگ جهاني دوم و موضوع هولوكاست، كه بسياري از مورخان مشـهور غربي و همچنين يهوديان اهل تحقيق اين واقعه را ساختگي و دروغ القا شده از سوي صهيونست ها دانسته اند، که تا صهيونست ها بتوانند آن را دست آويزي براي توجيه جنايات خود قرار دهند.) و يا اينكه قصد دارند، که تا مي توانند بـه اسلام ضربه بزنند (كه از زمان بعثت پيامبر شروع شده و در طول تاريخ ادامـه داشته)، از اين رو، خانم رولينگ سعي كرده هست مضامين مورد علاقه آنـها را درون لايه هايي درون اين داستان قرار دهد، که تا از اين رهگذر از حمايت هاي مالي و تبليغاتي آنـها و به طور كلي، جهاني كردن داستان از سوي قدرتمندان، بهره ببرد.
2) نظر ديگر اين است: بعيد دانسته مي شود كه خانم رولينگ، اينقدر توانايي، در، سر هم كردن اين همـه لايه با هم داشته باشد. چنانكه مي دانيم متوسط شاهكار ادبي درون سن 54 سال و نيمي مي باشد و نـهايتا هر فردي ماكسيمم، سه اثر شاهكار درون سه فاز متفاوت دارد. و اينكه ايشان درون اين سن و آن هم باعدم نويسنده بودن درون گذشته، بـه يكباره هفت جلد كتاب، با محتوايي سلسله وار را بـه عنوان خروجي ادبي خود عرضه مي كند و همچنين اينكه ايشان اين همـه اطلاعات داشته باشد و بتواند اين اطلاعات را بـه اين نحو كنار هم بگذارد، ما بـه اين نتيجه مي رسيم كه حتما، ايشان مشاوران بسيار حرفه اي درون كنار خود داشته ، كه درون اين كار بـه وي كمك كرده اند. و يا بـه عبارت ديگر، اين اثر نوشته شد و سپس، خانم رولينگ بـه عنوان نويسنده ي آن معرفي شد !!
منبع:سيد عليرضا واعظ موسوي،
[زنده دلان ؛ ترنم وحی - zendedlan.blogfa.com مداحي از يک بعثي بي حيا]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 20 Jan 2019 15:01:00 +0000